جشن نوروز

ساخت وبلاگ

امروز جشن نوروز داشتیم. بچه های من یه کنفرانس با یه سرود و اکشن آماده کرده بودن.

سرود و اکشنم عالی بود، میشه گفت بهترین برنامه تو کل جشن بود. اما به همون اندازه

کنفرانسم ضعیف بود. یکی از بچه ها که نیومده بود و یکیشونم داشت گریه میکرد.

سعی میکنم به خودم بگم من تمام تلاشم رو کردم و کم کاری از طرف من نبوده.

هرچی بود گذشت و تموم شد. دیگه بیخیالش...

دارم مستندات پایان نامه رو تو سامانه وارد میکنم، اصلا نمیفهمم دارم چیکارمیکنم

از یکی از همکلاسیامم انقدر سوال کردم که دیگه روم نمیشه بهش پیام بدم.

بقیشونم که یجوری قیافه میگیرن و مخفی کاری میکنن هرکی ندونه انگار فرمول جدید

برای غنی کردن اورانیوم کشف کردن و دیگران قصد ترورشون رو دارن.

چقدر از همکلاسیام بدم میاد، دانشگاه نیست که... مهدکودکه. چندشا...

به ما گفتن تا 28اسفند باید بریم سرکار. خدایاااا بسه دیگه

دو روزه عجیب سمت چپ دلم درد میکنه. در حد مرگ هی میخوام به روی خودم

نیارم نمیشه. آخر سالی چه وقت مریض شدن بود، دکتر نیست که الان.

هفته پیشم دو روز رفتیم سفر، کرمانشاه.

خیلی کوتاه بود ولی خوش گذشت. تو همین سفر بود که فهمیدم خداوندا پسرای

کرد با اون شلوارای کردیشون چقدر جذابن.

زلزله...
ما را در سایت زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royajo0on بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 16:02